سلام
-بعد از مدتها بالاخره یه برف درست و حسابی توی شهر ما روی زمین نشست.دیگه داشتیم مثل این عربا که توی عمرشان اصلا برف به چشم نمی بینن می شدیم.دیروز از صبح این داداش کوچیکه ی ما با فاطمه پا توی یه کفش کرده بودند که یالا برای ما آدم برفی درست کن. هر چی گفتم بچه جان وقت ندارم،چهارشنبه امتحان دارم ول کن نبودند.خلاصه توی اون سرما ما رو مجبور به ساختن آدم برفی نمودند!یکی نیست بگه آخه بچه ،این همه آدم یخی روی زمین هست،دیگه آدم برفی میخوای چه کار؟عکس بالا ثمره ی چند ساعت تلاش و کوشش ما در جهت ساختن موجودی به نام آدم برفی می باشد!
-دیگه اینکه این داش میرعماد ما بعد از مدتها تشریف آورده مرخصی و وبلاگشو آپدیت کرده ولی ظاهرا مطلبش باعث شده به یه عده از طرفداران استاد شجریان بر بخوره.من نمی دانم چرا بعضیا اینقدر روی آدما تعصب کور دارن.من خودم کارهای شجریان رو دوست دارم و همیشه از گوش دادن به اونا لذت می برم ولی باید قبول داشته باشیم آدما هر چقدر هم بزرگ باشن ممکنه اشتباه کنن.همین که استاد شجریان امکانات رو بهانه میکنه و در داخل ایران کنسرت نمی گذاره به نظر من یک نقص بزرگ برای شجریان به حساب میاد.شجریان اگه واقعا مردم رو دوست داره باید این مسائل براش مطرح نباشه.اصلا فرض کنید توی ایران هیچ جایی برای اجرای کنسرت وجود نداره.ایشان اگه واقعا برای طرفدارانش احترام قائله باید حتی اگه شده توی فضای آزاد کنسرت هاشو برگزار کنه به خاطر دوستدارانش این کارو انجام بده.حالا هم برای اینکه بعضیا فکر نکنن ما با ایشان خصومتی داریم یکی از آهنگهای قشنگشو روی وبلاگ می گذاریم تا همه از اون لذت ببرن.(اگه پخش نمیشه اینجا کلیک کنید)
-آقا ما فردا امتحان داریم.بریم به درس و مشقمان برسیم.شاید این دو هفته ،تا آخر امتحانا آپدیت نکنم.
فعلا...
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
ببارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چون جان فدای لبش شد خیال می بستم
که قطره ای ز زلالش به جام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کزین شکار فراتوان به دام ما افتد
بناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه ی دولت به نام ما افتد
زخاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد